کد مطلب:150280 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

پناه به دشمن از ترس دشمن
اگر پذیرفته باشید كه بشریت همواره از «قدرت عنان گسیخته» در زحمت بوده و هست و جهت انسانیت را حاكمان مغرور همواره به خطر انداخته اند و از طرفی هم این قدرت مداری چیزی نیست كه بتوان آن را به راحتی از صحنه حیات انسانها محو نمود، باید پرسید بشر با چه فكر و فرهنگی می تواند از این معضل نجات یابد؟ در فرهنگ عاشورا، فرهنگ پوچ انگاشتن چنین قدرتی - با عبور از دیوارهای مرگ - روشن می شود تا انسان ها به جای آنكه نسبت به رهایی از چنگال چنین قدرتی مأیوس شوند، راه منحل كردن آن را بشناسند و از ترس دشمن به خود دشمن پناه نبرند.

به حكومت های دنیا نظری بیندازید، حاكمان ظالم شما را از این نكته كه بتوانید حاكمیت آنها را زیرا پا بگذارید مأیوس می كنند و ناخودآگاه وقتی از نابودی حاكم ظالم مأیوس شدید به خود حاكم ظالم پناه می برید و به ثناگویی او می نشینید، جنس بشر بدون حسین علیه السلام همین است، ولی با حسینی شدن از این مسائل نجات پیدا می كنیم.

نكته بعدی بحث این است كه چرا كربلا آینده فرهنگ بشر است؟ ابتدا این سؤال مطرح می كنم كه آیا پوچ شدنی كه حاصل حاكمیت قدرتمداران به جای حق مداران است، علاج پذیر است؟ این سؤالی است كه امروزه جواب آن در دنیا منفی است، جوابشان این است كه امروزه تقریبا بعد از سه دوره حاكمیت جهانی (دوره آتن، دوره روم و دوره قرون وسطی) بشریت به این نتیجه رسیده است كه بیش از این سه دوره نمی توانیم داشته باشیم. ابتدا دوره آتن بود كه حكیمان و فیلسوفان حكومت می كردند و دیدند كه چه مشكلاتی به وجود آمد. افلاطون فیلسوف می گوید اصلا


زشت است كه حاكمان، زن اختصاصی داشته باشند، فرماندهان و فرمانداران و سربازان نباید زن اختصاصی و پول اختصاصی داشته باشند، باید تعدادی از زن ها، زن همه آنان باشند، بچه ها نباید پدر و مادرشان را بشناسند، بنابراین باید تحویل شیرخوارگاه شوند. در بعضی از برهه های تاریخ حاكمان بر اساس تئوری فیلسوف آتنی حكومت كردند، بعد دیدند كه عجب نكبت كده ای به وجود آمد. دوره دیگر یعنی دوره رومی ها آمد، دوره عیاشی، این فیلم های گلادیاتوری كه ملاحظه كرده اید، اینها یك فكر بود، این قدر عیاشی كردند كه دیگر از هیچ راضی نمی شدند مگر این كه ناظر باشند كه برده ها همدیگر را بكشند و اینها لذت می بردند، بعد دیدند كه این دوره هم جواب نداد. دوره قرون وسطی و دین آمد، طلب مسیحیت كردند ولی بعد در مسیحیت هم گرفتار شدند چون به جای این كه غربی ها مسیحی شوند، مسیحیت را به رنگ فرهنگ غرب درآوردند یعنی محور دین را كه بندگی بود به قدرت تبدیل كردند، حالا با مسیحیت و به اسم مسیحیت اعمال قدرت كردند و به جهت همین برخورد غلط با دین مسیحیت، گرفتار شدند. حالا دنیای غرب به این نتیجه رسیده است كه با این سه دوره حاكمیت جهانی «آتن» و «روم» و «دین» كه نتوانستیم نتیجه بگیریم، پس حاكمیت برای پوچ نشدن انسان ها محال است!!! این نتیجه ای است كه امروزه دنیا به آن رسیده است و بر همین اساس است كه عده ای تن به بدی و پلشتی می دهند و می گویند حالا كه نمی شود از پوچی نجات یافت پس «حالی خوش باش و عمر بر باد مده!!» دوباره به سؤال نظر می اندازیم:

آیا پوچ شدن زندگی كه حاصل حاكمیت قدرت مداران به جای حق مداران می باشد علاج پذیر است؟ آیا راه هایی كه جهت علاج آن پیشنهاد شده است نتیجه بخش بوده است؟ مدعای ما این است كه آری آن پوچی، علاج پذیر است و تنها علاجی كه در همه ابعاد نتیجه می دهد علاجی است كه امام حسین علیه السلام در نهضت خود پیشنهاد فرمود. عمده آن است كه متوجه باشیم همچنان كه انسان بی خدا در واقع زندگی دروغین دارد، در همین


راستا انسانی هم كه خود را در كنار امام حسین علیه السلام جهت رهایی از این پوچ شدن احساس نكند و یك وحدت شخصیتی با او به دست نیاورد، از خدایی كه رهاننده انسان است از بی معنا شدن زندگی یعنی از خدایی كه اساس همه ی معانی است، بهره لازم را نمی برد.

سخن ما این است كه آری آن پوچی، علاج پذیر است و تنها علاجی كه در همه ابعاد نتیجه می دهد علاجی است كه حسین علیه السلام در نهضت پرشكوه خود پیشنهاد فرمود. شاید بگویم این هم كه امتحان نشده است، ولی این طرح چه در مسیحیت و چه در اسلام هر وقت حتی به طور محدود هم كه به صحنه آمده جواب داده است. شما به دین مسحیت نظر بیندازید، این دین، پیامبر خدا زكریا را دارد كه شهید این دین است و به اصطلاح حسین دین مسیحیت حضرت زكریا است و مردم موقعی ضرر كردند كه مسیحیت تحریفی دنیا زده گرفتارشان كرد و ما در اسلام حسین علیه السلام را داریم و به همین جهت می گوییم اسلام حسین نجات دهنده است نه اسلام اهل سنت، جوان های اهل سنت همان قدر برای نجات از پوچی مأیوس هستند كه اروپایی ها مأیوس هستند و برای همین است كه می بیند عربستان سعودی این قدر كه می تواند به آمریكایی ها نزدیك شود نمی تواند به ما نزدیك شود، چون اصلا با ما هم زبانی ندارد. [1] دین آمده است كه ما را با معنا كند، دین حاكمیت آورده است و حاكمیت دینی با «معنا كردن» ما هم سنخ است. حالا اگر حاكمیت باشد ولی دینی نباشد، این حاكمیت، پوچی و عنان گسیختگی می آورد و اگر بخواهید پوچ نباشید و حاكمیت داشته باشید باید بتوانید در این حاكمیت «حسینی» باشید. شما دولت مرحوم شهید رجایی را در خاطر دارید كه همراه با بسیجی ها، در وحدت با


حسین بن علی علیه السلام زندگی می كردند و در این حاكمیت بود كه هیچ كس احساس نمی كرد كارش بیهوده است، همه اعم از معلم و كارگر و كارمند احساس می كردند كه بامعنا هستند، شما همین حالا را كه الحمدلله هنوز بدنه هی معانی در كشور ما هست با آن روزها مقایسه كنید، اكثرا دیگر احساس رضایت مندی نسبت به حیات خود ندارند و آن نشاط اول انقلاب از بین رفته است، آن روزها معلم ما، راننده ما، بازاری ما همه احساس می كردند كه در شرف تعالی هستند، و این را بدانید كه یكی از اسرار كربلا این است كه شهید رجایی بدون كربلا، همان بنی صدر است، بچه بسیجی منهای حسین علیه السلام همان لشگر شاه است. بسیجی لشگر شمشیر به دستی است كه حسین علیه السلام در زندگانیش نقش دارد، ما باید در ارتباط با كربلا،یك نوع وحدت شخصیت با حسین علیه السلام پیدا كنیم و این هم چیزی نیست كه بشود از آن گذشت؛ اگر مهاتما گاندی می گوید: من به حسین علیه السلام اقتدا می كنم، به همان اندازه كه به حسین علیه السلام اقتدا كرد، موفق بود و به همان اندازه هم كه اقتدا نكرد، فرهنگ مهاتما گاندی پوچ شد و دیدید كه فرزند و نوه اش چگونه در صحنه حاضر شدند، و نتوانستند آن ثمری را كه مهاتما گاندی به هند داد ادامه بدهند.

پس انسان به اندازه ای كه با «وحدت با حسین» در صحنه باشد از خطر پوچی رها می شود و حاكمیت ایجاد كننده معنا به وجود می آید و در آن حال همه احساس معناداری می كنند.

ما گاهی اوقات به چیزهایی كه هیچ پایه ای ندارد خوش بین می شویم، این كربلانشناسی است، همچون عبیدالله بن زیاد بدبخت كه می گفت: خدا ما را بر شما پیروز كرد، به این روحیه «اكنون زدگی» می گویند، فقط حالا را دیدن صفت كودكان است. روح جدا شده از حسین علیه السلام روح اكنون زده و خوش بین به حال زودگذر است، روح حسینی، عمیق نگاه كردن به حادثه هاست، این حسین علیه السلام است كه می بیند در متن این شهادت، همه ی حیات نهفته است، لذا به خواهر گرانقدرش می فرماید كه زمانی نمی گذرد كه شما با احترام به وطنتان برمی گردید، و دیدیم كه به همین صورت شد. مگر یزید نگفت كه خدا عبیدالله را بكشد من كی گفتم حسین علیه السلام را


بكشد، اگر پسر خودم كشته شده بود بهتر از این بود كه حسین علیه السلام كشته شود؟ البته دروغ می گفت. ولی نهضت حسین علیه السلام آن چنان است كه یزید را به «غلط كردن» می اندازد، یعنی به پوچ شدن، پس زنده باد این نهضت؛ حالا ممكن است انسان ساده ای همچون عبدالله ابن عمر پیدا شود بگوید كه اینها خوب هستند، یزید كه كاری نمی خواست انجام دهد و عده ای بدبخت تر هم گفتند خوب حالا دیگر یزید توبه كرده است. مگر ندیدید در همین دشمنان خودتان مثل خانم آلبرایت - وزیر امور خارجه آمریكا - هم در رابطه با برخورد با انقلاب ایران به «غلط كردن» افتاده است، هر چند دروغ می گوید، مثل یزید كه دروغ می گفت ولی شما این عزت را از بسیجی هایتان دارید نه از آن روشنفكرانی كه به آمریكا سجده می كنند. شما هم قدرت نهضت حسین علیه السلام را ببینید كه می تواند یزید را به «غلط كردن» وادار كند هم بصیرت زینب (س) را بنگرید كه می فهمد اینها بازیچه هوس هستند.


[1] البته روحيه جوانان كشورهاي مسلمان كه متوجه اسلام امام خميني (ره) شده اند متفاوت است كه اين همان اسلام حسين عليه السلام در قرن اخير است.